من صدا هستم
نگاهی به "چهار قطعه برای ارکستر"
اثر " شلسی "
شاعرِ سورئالیست و آهنگسازِ اسپکترالیست
در مباحث زیبایی شناسی موسیقی معمولا سوال هایی مطرح است که پاسخ گویی دقیق و صریح به آنها نه میسر و نه ااما بایسته است. یکی از مهمترین این سوالها جستجو در باره ی اصالت موسیقی است. اصالت صدا، اصالت ریتم و حتی اصالت انسان به عنوان مجری اثر هنری و شاید ده ها پاسخ دیگر که به این سوال داده شده است هر کدام از دیدگاه خود دلایلی را ارائه می دهند که هیچیک را نمی توان به طور قطع قبول یا انکار نمود. چرا که وحدت آراءِ اهل فن در باره ی موسیقی به "غیرمفهومی" بودن آن دلالت دارد و این امر باعث می شود که هر نظری در جای خود درست تلقی شود. به هر حال آنچه که در قرن بیستم در حوزه موسیقی اتفاق افتاد عملاً حاکی از آن است که آهنگسازان بی توجه به چیستیِ دلالت فلسفی اثرشان - و مهمتر- بی توجه به آموزه های پیشین که روند آفرینش اثر موسیقی را در چهار چوب های تکنیکال محصور می کرد به خلق آثار دیگرگونه ای دست یازیدند. در این میان " گیاچینو شلسی " در اثر "چهار قطعه برای ارکستر" با نگاه کاملاً شخصیاش به آهنگسازی و ارکستراسیون شنونده را به فضای خصوصی ذهن خود دعوت می کند.
وقتی که در پایان شب چهارم دسامبر 1961 "موریس لیروکس" از سکوی رهبری تالار بزرگ موسیقی شهر پاریس پایین می آمد و صدای طولانی تشویق مردم به خاطر اجرای بی نقص "چهار قطعه برای ارکستر" اثر شلسی فضا را پر کرده بود شاید هنوز کسی باور نمی کرد که روزی نام این آهنگساز به عنوان یکی از پیشگامان موسیقی "اسپکترال" و حتی یکی از مهمترین موسیقی دانان قرن بیستم در تاریخ ثبت شود. Giacino scelsi که در هشتم ژانویه ی 1905 در یکی از شهرهای کوچک ناپل و در یک خانواده ی اشرافی به دنیا آمده است امروزه بیشتر به عنوان یکی از خلاق ترینهای موسیقی مدرن شهرت دارد.
آنچه باعث می شود شلسی را در رده ی اسپکترالیست ها طبقه بندی کنیم توجه او به طیف حاصل از صدای اصلی و هارمونیک های آن است و پافشاری روی این اعتقاد که خلق یک اثر موسیقایی تنها در توجه به ملودی، هارمونی و حل و تهیه ی صحیح اکوردها خلاصه نمی شود بلکه آنچه در موسیقی بیش از همه چیز حائز اصالت است خود صداست. یک کوارتت زهی که در سال 1944 و با تاثیرپذیری از فضای جنگ جهانی دوم نوشته است و همچنین قطعه ی Cantata La Nascita Del Verbo که در 1948 نوشته شده است بازتاب اینگونه تفکرات اوست. هرچند این دیدگاه که حاصل از باور به اصالت صدا در موسیقی است مختص اسپکترالیست ها نیست بلکه تا حدودی این دیدگاه، راه موسیقی مدرن قرن بیستم را از موسیقی های قبل از خود جدا می کند با این حال اسپکترالیست ها با تمرکز بر روی تغییرات جزئی در فواصل میکروتنال از طریق استفاده از اصوات دیجیتالی کاربرد ویژه ای از صدا را به خود اختصاص داده اند. در دهه های 60 و 70 وقتی که تکنولوژی صدای کامپیوتری به یک به حدی از پیشرفت رسید که بتواند صدای خالص غیر اتیک را تولید کند ذهن برخی از موسیقی دانان به این نکته معطوف شد که می توان با استفاده از صداهای فرعی نهفته در صدای اصلی به یک نوع بافت صوتی دست یافت که این بافت می تواند به خودی خود دستمایه ی خلق اثری موسیقایی قرار بگیرد.
اما آنچه آثار شلسی را از همفکرانش متمایز می کند توجه او به خلق آثاری بر پایه ی یک صدای تنها ست. این برخورد با موسیقی در شلسی وقتی بیدار شد که او یک دوره بیماری روحی سخت را پشت سر می گذاشت. ناراحتی های روانی حاصل از متارکه با همسرش که نهایتاً مشوق تنهایی های طولانی مدت او بود باعث می شد که شلسی ساعاتی متمادی با نواختن تنها یکی از کلاویه های پیانو به کار موسیقی مشغول باشد. شاید شنیدن مداوم این صدا های یکنواخت مهارت گوش او را در شنیدن صداهای فرعی و نحوه ی لذت بردن از این صدا ها بیشتر می کرد.
امروزه شهرت شلسی به دلیل نوشتن موسیقی بر مبنای یک نت تنهاست. اعمال تغییرات شخصی در کاربرد اصوات میکروتنال، گریز از رعایت اصول هارمونی و علوم متداول آهنگسازی و همچنین شخصی سازی رنگ صوتی و دینامیک ارکستر، از ویژگی های خاص موسیقی اوست که نهایتاً می توان تجلی این ویژگی ها را در مهمترین اثر او یعنی " چهار قطعه برای ارکستر" شنید. این اثر که شامل چهار بخش مستقل است در هر بخش تنها یک نت به گوش می رسد که به ترتیب عبارتند از : فا – سی – لا بمل و لا. مفسرین و دوستداران موسیقی شلسی هر یک از این قطعات را یاد آور رنگی می دانند که به ترتیب عبارتند از : فا = آبی، سی = سبز، لابمل = بنفش و لا = نارنجی. هر چند این گونه برداشت ها و تفاسیر می تواند کاملاً شخصی و غیر قابل تعمیم تلقی گردد.
شلسی این اثر را برای 26 نوازنده نوشته است که شامل: فلوت آلتو، ابوا، انگلیش هورن، 2 عدد کلارینت، باس کلارینت، باسن، 4 عدد هورن، ساکسیفون، 2 عدد ترومپت، 2 عدد ترومبون، باس توبا، اره موزیکال، تیمپانی، بانگو، تومبا، سنج، تام تام، ویولا، چلو و دوبل باس هستند. بخش های سازی هریک موظف به نواختن نت در محدوده ی خاصی هستند که آهنگساز تعیین کرده است و با تغییرات اکتاو در یک ساز یا یک بخش ارکستری و همچنین تغییرات داینامیک، القاءِ حالت های مد نظر آهنگساز حاصل می شود. در هر قطعه تعداد خاصی از نوازندگان در اجرا شرکت دارند به جز قطعه ی چهارم که همه سازها می نوازند. قطعه ی چهارم دارای قطعیتی شدید در نحوه ی بیان است و با وقار تاکید می کند جدای از همه ی عوامل " من صدا هستم "
آنچه این اثر را شگفت انگیز می کند این است که شنیدن یک نت تنها در هیچیک از بخشها کسالت آور نیست و شنونده حتی اگر تجربه شنیداری موسیقی های مدرن و پست مدرن را نداشته باشد این اثر را تا انتها گوش می کند و این مهم اتفاق نمی افتاد اگر آهنگساز نبض عواطف شنونده را با کاربرد تکنیک های کاملاً ابداعی ارکستراسیون خود به دست نمی گرفت. بیان قدرت بی اندازه ی این موسیقی به هیچ عنوان در قالب کلمات میسر نمی شود.
" چهار قطعه برای ارکستر" را از اینجا بشنوید:
منابع:
تکنیک های هارمونی در موسیقی های امپرسیونیسم و رومانتیسم
سخنرانی در مراسم رونمایی از آلبوم ایران جوان
توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی کلاسیک روانگردان بخش سوم
توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی کلاسیک روانگردان بخش دوم
موسیقی ,ی ,های ,یک ,اثر ,شلسی ,می کند ,یکی از ,قطعه برای ,برای ارکستر ,چهار قطعه